فاينالى مستقل شدم!
ابنو بايد چند هفته قبل اينجا مينوشتم اما تو الان خونه خونه نبود برام و خودم نميخواستم باور كنم و پس ميزدم اين حقيقت رو.
ديروز براى اولين بار تنها رفتم خونمون. بغضم گرفت و از خودم پرسيدم كار درستى كردى؟ نميخواى برگردى؟ دير نيست ها...
اما هى بغضم رو مثل جيلين خوردم و آهنگ تركى رو تو ذهنم پلى كردم و گفتم بعضى تصميما درد دارن بايد براى بزرگ شدن درد رو تحمل كنى و تحمل كردم، تحمل ميكنم...
سعدى تو فقط بگو وا بده ،وا ميدم!!...برچسب : نویسنده : roozmargiha بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 29 دی 1401 ساعت: 16:11